سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//هرچی تو بخوای//

صفحه خانگی پارسی یار درباره

هرزمان تنها شدم از شعر ،یاری ساخت

9138979781

 

هرزمان تنها شدم از شعر ،یاری ساختم

همچو نقاشان زهر نقشی ،نگاری ساختم

 

در خزان سر زد ز طبعم واژه های رنگ رنگ

واژه ها گل کرد از گل ها بهاری ساختم

 

ای بسا شبها که من با آب و رنگ اشک خویش

از سر شب تا سپید ،شاهکاری ساختم

 

نور مه را ریختم در بستر رود خیال

وز چنین رود بلورین ،آبشاری ساختم

 

عشق را بردم میان اختران وز اشکشان

در مسیر کهکشان ها جویباری ساختم

 

تا که پروین تن بشوید نیمشب در جام نور

در خیال از روشنایی ،چشمه ساری ساختم

 

زهره را در جامه ی مهتاب بنشاندم به تخت

بهر گوشش از ثریا گوشواری ساختم

 

نقش کردم شعر خود را در جبین روزگار

تا بماند یادی از من ،یادگاری ساختم

 


چراغ خانه ام بازآ

9138979781

 

چراغ خانه ام بازآ

تو چون زین کلبه رفتی دیگر اینجا های و هویی نیست

صدایی نغمه یی حرفی صفایی گفتگویی نیست

تورفتی لاله ها پژمرد

و دور از لاله ی روی تو اینجا لاله رویی نیست

 

 

تو ای محبوب خشم آلوده سوی کلبه ات برگرد

سراسر خانه خاموش است

دراین تنهایی تاریک حتی کور رویی نیست

 

 

نمی دانی نمی دانی

که من چون مرغ تنها سر به زیر بال غم دارم

نه لبخندی نه آوازی

نه ذوق نغمه یی نه شوق پروازی

مه آوازی کجا یابم که بانگی در گلویی نیست

 

 

 

فضای خانه تا ریک است

و نور زندگی در هیچ سویی نیست

 

 

همه شب دخترم با یاد تو تا نیمه شب بیدار میماند

سر خود را میان دست ها می گیرد و آهسته می گرید

تورا در زیر لب می خواند و آهسته می گوید:

به پیش دخترت برگرد

تو عطر آرزو بودی

مرا غیر تو هیچ آرزویی نیست

 

 

سکوت خاموش خانه ی ما فریاد ها دارد

که ای آزرده دل برگرد

امید رفته ام بازآ

سکوت سرد و سنگین می کشد مارا

فضای خانه تاریکست

و نور زندگی درهیچ سویی نیست

 

 

چراغ خانه ام بازآ

توشب ها شمع ما بودی

امید جمع ما بودی

ز رنگ و عطر تو گلخانه ی ما رنگ و بویی داشت

دریغا بی تو در غمخانه ی ما رنگ و بویی نیست

 

 

شریک عمر من برگرد

که در بی اعتباری عمر ما جز تار مویی نیست

 

 

امید رفته ام بازآ

که طفل کوچکت می پژمرد از رنج پنهانی

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

سراسر خانه خاموش است

تو چون زین کلبه رفتی دیگر اینجا های و هویی نیست

تورفتی لاله ها پژمرد

و دور از لاله ی روی تو اینجا لاله رویی نیست

چراغ خانه ام بازآ

چراغ خانه ام بازآ

چراغ خانه ام بازآ

چراغ خانه ام بازآ

چراغ خانه ام بازآ

 


بیا ابر باشیم و باهم بگرییم

9138979781

 

بیا ابر باشیم و باهم بگرییم

بیا عهد باشیم و باهم بپاییم

بیا شمع باشیم و باهم بسوزیم

بیا ماه باشیم و با هم برآییم
                  
&

توهم چون منی خسته و دل شکسته

نه لبخند داری به لب نه کلامی

ز تیغ زبان ها ز بس زخم خوردیم

دل ما بلرزد ز بانگ سلامی

                  &

بیا تا نسیم سبک سیر باشیم

که گل را ببوییم و برگی نریزد

به نرمی ببوسیم لبهای گل را

مبادا ز گلبرگ ها ناله خیزد

                  &

بیا تا دو مرغ هم آواز باشیم

دمادم سرود محبّت بخوانیم

بیا تا به همراه مرغان طوفان

به هر موج توفنده قایق برانیم

                  &

بیا باد باشیم و طوفان برانیم

چنان رود پیچنده بی تاب باشیم

ز رخوت حذر کن که با کاهلی ها

من و تو نه دریا که مرداب باشیم

 


من زملک دیگرم تو از جهان دیگری

9138979781

 

من زملک دیگرم تو از جهان دیگری

گفتگو با تو را باید زبان دیگری

*

در نگیرد خوی من با دشمنان دوست نام

بایدم بزمی دگر با دوستان دیگری

*

قصه ی دنیا پرستان روح ما را تیره کرد

زنگ دل را پاک کن با داستان دیگری

*

سقف کوتاه فلک جولانگه پرواز نیست

سیر دیگر بایدم در آسمان دیگری

*

روح حیوانی تورا از نور حکمت دور کرد

درتن مرد خدا باید روان دیگری

*

گرکه ازگل های معنی نکهت جان بایدت

جست و جو کن باغ دیگر باغبان دیگری

*

کس ندارد تاب این آتش که در جان منست

از دلم سر می کشد آتشفشان دیگری

*

دیده ی رمز آشنایان از زبان گویاترست

از سخن باشد نگاهم ترجمان دیگری

*

آتشین شعر مرا در سوز دل پیچیده اند

ناله ی جان سوز ما دارد نشان دیگری

*

اشک و آه و شور شعرو ناله ی شبهای من

هرسحر داریم باهم کاروان دیگری

*

درس عشق و درک معنا کار هر بوجهل نیست

این سخن را می گذارم تا زمان دیگری

 


مرگ جوانی

عمرم شهاب وار به رفتن شهاب کرد

چشم مرا زمرگ جوانی پرآب کرد

*****

  ***

دیدم سیاه روزی خود را که شبی عشق

مویم سپید دید و دلم را جواب کرد

*****

  ***

آن روز های شاد جوانی به باد رفت

دست زمان سرای طرب را خراب کرد

*****

  ***

عمرم گذشت و دایه ی مکّار روزگار

افسانه گفت و کودک دل را به خواب کرد