باور
بنام بخشنده ی بزرگ داور برحق بنام خداوند ایثار و انصاف
با تو حکایتی دگر این دل ما بسر کند
شب سیاه قصه رو هوای تو سحر
باور ما نمی شود در سرما نمــی رود
ازگذر سینه ی ما یار دگر گذر کند
آه وسیع کشیده ایم ازدل دردکشیده ایم
کورشوم جزتو اگرزمزمه ای دگرکنم
چاره ی کار ما تویی یاور و یار ما تویی
توبه نمی کند اثر، مرگ مگر اثر کند
مجرم آزاده منم تن به جزا داده منـــم
قاضی دادگاه توییحکم سحر گاه تویی