دلی از جنس سنگ خواهم ساخت
دلی از جنس سنگ خواهم ساخت
آسمان آرزوهایم همه ابری شدند
ابری از جنس غبار غم شدنند
ای نهان خفته در این کنج قفس
از چه مینالی
تونیستی بی هم نفس
تو کز درد تنهایی و غم نداری خبر
چه میخواهی دگر ازدلم،جز غمم، ای بی هنر؟
ای که میگفتی هستی یاورم
پس چرا رفتی زپیشم بی خبر؟
چه چیزی دگر می خواهی
از این قلب رنجور و پیر
تو خوردش کردی
ای سنگ دل بی رقیب
هزاران بار توبه کردم که رویت مبینم
ولی توبه ی بیجا نمودم بی خبر ز آینده ام
حال می سوزم و میگریم و میگویم که
دلی از جنس سنگ خواهم ساخت
خواستار نظرات شما در مورد این مطلب