نامه ای برای خدا
خدای خوبم سلام! خدای عزیزم حالا که دارم این نامه را می نویسم احساس خوبی دارم، چون چند دقیقه پیش تصویر خودم و توی آینه تماشا کردم. من به چیز هایی که تو بهم دادی فکر کردم. مثلا موهام، چشمام، لبهام، دستهام، پاهام، گوشهام و خیلی چیزهای دیگه که من نتونستم اونا رو تو آینه ببینم ولی تونستم حسشمون کنم. یکی از اون ها که خیلی مهمه قلب منه ! من اونو با تپش هاش حس میکنم. وقتی شادم، میدوم، میخندم یا عصبانی میشم، اون آروم، تند، ناراحت،یا هیجان زده میتپه. اون باعث میشه که من آدم ها رو دوست داشته باشم یا باعث میشه که خیلی وقت ها احساس شادی بکنم ویا وقتی کسی مریض میشه یا ازم دور میشه ناراحت بشم. این درسته که قلب، هرگز دیده نمیشه ولی همه ی آدم ها میدونن که اون خیلی با ارزشه و من خیلی ازت ممنونم که بهم قلب دادی تا با تپش هاش به ما کمک کنه بهتر زندگی کنیم. اگر تو به ما قلب نمی دادی، ما هیچ وقت از موفقیت های دیگران شاد نمیشدیم، هرگز روز تولد دوستامون و تبریک نمی گفتیم، هیچ کس، هیچ کس و دوست نداشت و آدما بهم کمک نمیکردن. اما تو، توسینه ی ما یه قلب مهربون گذاشتی تا دنیای قشنگی و که بهمون بخشیدی زیباتر بشه. ولی یک چیزی منو خیلی ناراحت میکنه، آخه بعضی از آدم ها توی قلبشون رو بجای دوستی و مهربونی اشتباهی پر از دشمنی و بدی کردن. اونها باهم قهرن و همیشه عصبانی هستن و دلشون میخواد همه رو اذیت کنن. خدای عزیزم! ازت میخوام که کمک کنی همه ی قلبها پر از مهربونی بشه تا همه ی آدم ها، همدیگه رو زندگی کردن و خوبی کردن و دوست داشته باشن. خدای خوبم با همه ی تپش های قلبم میگم که دوست دارم!!!