با غم دوریت چه کنم ای کاش نیا مده بودی چقدر طولانی است فاصله ی ت
چه شیرین آمدی شوری به دل انداختی رفتی
نگاهی کردی و کار دلم را ساختی رفتی
سوار اسب ناز از ره رسیدی لیک در یک دم
سمند خویش را بادلبری ها تاختی رفتی
نشستی ساعتی چون شمع در جمع هوسبازان
ولیکن زان میان پروانه را نشناختی رفتی
نسوزد خرمن حسنت که با دامن کشیدن ها
نمی دانی چه سوزی در دلم انداختی رفتی