سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//هرچی تو بخوای//

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلنوشته

رفتی  ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟ فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟ مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟ تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟ مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟ مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود! باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی! کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری


غـــــــــــــــــــــــــــــــــم نوشــــــــــــته

هــر  کس یـا شب میمیرد یــــا روز..... مـــن شبانه روز تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم بـــــالا اوردم! طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد.....! دلــــم را بـــالا مــی اورم بــا ایـــن انــتخـــابــــش........!   یکنفر در هـمین نزدیکــی ها... یکنفر در هـمین نزدیکــی ها چــیزی به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است خیالـــت راحت باشد آرام چشمهایت را ببــند یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد . رفتــه ای... رفتــه ای و مــن هــر روز، بــه مــوریــانــه هــایــی فکــر مــی کنــم کــه آهستــه و آرام گــوشه هــای خیــال ام را مــی جــونــد! به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم.... از حـــــــال مــیــروم....!.!.!


دلنوشته

تا حالا شده فکر کنی چقدر سخته آدم یه دفعه بفهمه همه چی دروغ بوده  

همه ی حرفا  تمام نگاه ها  و همه و همه .همه ی اون چیزایی که براشون اشک میریخته

خیلی   سخته آدم خودشو با یه هویت دیگه جلوی عشقش نشون بده تا بفهمه اون راجع بهش   چه جوری فکر میکنه.که بفهمه اصلا" دوستش نداشته بلکه دل به دیگری هم داشته

خیلی   سخته که اون موقع عشقت تقاضای بخشش هم ازت بکنه و تو به خاطر عشقی که بهش  داری بگی بخشیدمت ولی تمام عمر زجر بکشی که چرا پیشت نیست و کم کم ازش متنفر شی

خیلی سخته از یه نفر متنفر باشی و خاطراتت بگه یه زمانی عاشقش بودی

خیلی سخته همش این جمله جلوی چشمت باشه:دروغ میگفت دوستم نداشت

و... خیلی سخته زندگیت اجباری باشه

و تازه فهمیدم که در این دنیا همه چیز سخت است و  اجباری

حتی گاهی عشق هم اجباریست  


داستان دو دوست

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر  موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید،روی شنهای بیابان نوشت “امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد