سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//هرچی تو بخوای//

صفحه خانگی پارسی یار درباره

undrtaker و kane دو برادر واقعی هم نیستند یعنی هستنا ولی ب

hhj

dostandiroz.parsiblog.com

 

undrtaker   و  kane    دو برادر واقعی هم نیستند یعنی هستنا ولی برادرهای ناتنی همدیگه هستند.همونطور که میدونید برادر بزرگه آندرتیکر هستش و برادر کوچیکه کین.

ماجرای سوختن صورت کین اینه:؟!!!!

وقتی که  مادر آندرتیکر میمیره پدرش یه زن دیگه مگیره که اون زن کین رو قبلا بدنیا آورده بوده و کین 18ساله بوده و آندرتیکر 32 ساله یعنی تفاوت سنی اونا تقریبا 14 ساله. آندر که اصلا از ازدواج پدرش راضی نبوده تصمیم میگیره  که از خانواده دومش انتقام بگیره. برای همین چندی پس از ازدواج پدرش نیمه شب از خواب بلند میشه و خونشون رو به آتش میکشه و از خونه بیرون میره. چند وقت بعد مطلع میشه که پدرش به همراه زنش در آتش سوختند و برادرش یعنی کین زنده مونده و دچار سوختگی شدید سر و صورت شده . بعد از این ماجرا آندر از کین خوشش میاد و در بهبود یافتن اون ، کین رو کمک میکنه و اونو در سن 19سالگی با دنیای کشتی کج آشنا میکنه و رفته رفته کین رو به wwe  میاره. کین هم از کشتی کج خوشش میاد و با یک لباس  قرمز و ماسکی برای پیدا نبودن صورت سوختش پیمان عهد را با آندر میبنده. مدت زیادی دو برادر با هم کارمی کردند و هیچکس جرعت مسابقه با اونا رو نداشت حتی در این مدت 2 نفر رو هم به قتل رسوندند،در هر مسابقه که کین کم میاورد آندر به کمکش میرفت و در هر مسابقه هم که آندر کم میاورد کین به کمکش میرفت. در ابتدا هردو برادر مسیحی بودند اما ..........   .

بعد از چند سال یک نفر ماجرای کشته شدن پدر و مادر کین توسط آندر را به گوش کین رسوند و این بار نوبت کین بود که انتقام بگیره. شب هنگامی که آندر خواب بود کین بالای سر آندر رفت و هنگامی که خواست با چاقو به قلب آندر فرو کند وی از خواب پرید و با دیدن این صحنه یه دست کتک ناب به کین زد و رفت. 2ماه آندر نبود و در یکی از مسابقات هنگامی که کین با میک فولی مسابقه میداد ناگهان میکفولی   بند ماسک کین را پاره کرد و چهره ی وحشتناک و سوخته ی کین پدیدار شد..... کین با دیدن این صحنه دستش را به صورتش گرفت و از رینگ بیرون رفت ......  ناگهان صدای دینگ...دینگ... برادر برخاست بله آندر بعد از 2 ماه با چهره و آهنگی متفاوت بازگشت. حت فن خود (لستراید) را هم عوض کرده بود ،وی آمد و یک (تامبستون پیلدرایور) به کین زد و رفت. از اینجا بود که جنگ و آتش میان دو برادر در گرفت. در طی دو ماهی که دو برادر نبودند حرفهای زیادی درباره ی آنها زده شد. تا وقتی که به ناگاه صدای موزیک کین برخاست و کین با چهره ای جدید به رینگ آمد. در طی این 2 ماه کین صورت خود را جراحی پلاستیک کرده بود و ماسکش را هم برداشته بود وی اعلام کرد که من همون کین گذشته ام و هنوز هم دین مسیح را قبول دارم. چندی بعد در وسط مسابقه ی کین صدای موزیک ترسناک برادر بلند شد آندر با چهره ای وحشتناک وارد رینگ شد و اعلام کرد دین من دیگر مسیح نیست بلکه دین من شیطان است...... بله آندر تیکر شیطان پرست شده بود و ابلیس و جن در گوشت و پوست او رفته بود و هیچکس جلودارش نبود و بیش از 8 نفر را کشت.

این ماجرا ادامه داشت تا سال گذشته که دوباره برادران نابودگر رینگ با هم تیم شدند. چند مسابقه را بردند و دوباره از هم جدا شدند. در حال حاضر هم کین مسیحی و آندرتیکر شیطانپرست هست.


شب و تنهایی و غربت توچشام اشک پر از خون..........یه دل شکسته از

...

شب و تنهایی و غربت توچشام اشک پر از خون

یه دل شکسته از یار یه دل پر غـــــم و داغون

انتظار از تو ندارم منو تنهـــــــــــا جابزاری

تک و تنها توی دنیا تو دیگه دوستـــــم نداری

هرکی جدا کرد تو رو ازمن الهی غصــــه بگیره

توی تنهــــــــایی وغربـــــــت بیان ببینه

بی تو از حسرت دوریـــت دل من داره می میره

تاتــــــــو برگردی دوباره دل من آروم بگیره

کاشکی که بفهمی کی دوست گل مهروکی برات کاش

کی توغم ها و تو غصت موند واون اشکات و برداش

اما اون هنوز تو یادش تو رو تنهــــــــا نمی زاره

منتظــــــــــــر به راه یاره تا تو برگردی دوباره


خواهش و نفرین

نزار دستامون ازهم جداشن
نزار خاطره هامون باد هوا شن
نزار بمیرم تو این سیاهی
نزار تف بشم تو این دوراهی
........................
.....................
..................
...............
..........
........
......
....
...
..
.
باز انگاردوباره تنها شدم
اسیر بازیاش شدم
میگه تقصیر من نبود بخدا
لایق من نبودی تو
چطور دلت اومد بازی کنی
با این دل تنها و غریب
الهی که اون بشه بانی دربدریت
................
.............
..........
.......
.....
...
..
.
الهی بکشه از سختی زمونه
الهی تو حسرت خوشی بمونه
می دونم هرچی بگم فایده نداره
دیگه تو زندگیم جایی نداره


باور

          بنام بخشنده ی بزرگ داور برحق بنام خداوند ایثار و انصاف

با تو حکایتی دگر این دل ما بسر کند

شب سیاه قصه رو هوای تو سحر

باور ما نمی شود در سرما نمــی رود

ازگذر سینه ی ما یار دگر گذر کند

آه وسیع کشیده ایم ازدل دردکشیده ایم

کورشوم جزتو اگرزمزمه ای دگرکنم

چاره ی کار ما تویی یاور و یار ما تویی

توبه نمی کند اثر، مرگ مگر اثر کند

مجرم آزاده منم تن به جزا داده منـــم

قاضی دادگاه توییحکم سحر گاه تویی


وعده ی دیدار

وعده ی دیدار ما بود سر یک جاده ی چوبی

واسه رفتن و رسیدن به یه مقصد پر خوبی

مقصدی که هر نگاهش دوره از رنج و عذابه

دوره از راه جدایی دوره از هر اضطرابه

ما به مبدا نرسیده حرمت راه و شکستیم

توی یک چشم بهم گذاشتن کشتی راه و دستی دستی

راهی که برای موندن نمی شد فقط یه غربت

نمی شد راه بریدن نمی شد راه مصیبت

حالااون جاده ی چوبی واسمون یه یادگاره

یادگار تلخ گریه اس اشکایی که موندگاره

بعد بی وفایی تو رنگ سرخ جاده پژمرد

خشکید از نبودن تو تو شب یلدای غم مرد

توشبی که آسمونش فارغ از ستاره ها شد

یه قدم یه شاخه افسوس هدیه ی بهونه ها شد

زیر رعد و برق تقدیر زیر اشکای بهونه

نرسیدیم ما به مبدا نرسیدیم ما به خونه

خونه ای که آسمونش رنگ واژه ی وفا بود

نرسیدیم نرسیدیم نرسیدن راه ما بود