سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//هرچی تو بخوای//

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من زملک دیگرم تو از جهان دیگری

9138979781

 

من زملک دیگرم تو از جهان دیگری

گفتگو با تو را باید زبان دیگری

*

در نگیرد خوی من با دشمنان دوست نام

بایدم بزمی دگر با دوستان دیگری

*

قصه ی دنیا پرستان روح ما را تیره کرد

زنگ دل را پاک کن با داستان دیگری

*

سقف کوتاه فلک جولانگه پرواز نیست

سیر دیگر بایدم در آسمان دیگری

*

روح حیوانی تورا از نور حکمت دور کرد

درتن مرد خدا باید روان دیگری

*

گرکه ازگل های معنی نکهت جان بایدت

جست و جو کن باغ دیگر باغبان دیگری

*

کس ندارد تاب این آتش که در جان منست

از دلم سر می کشد آتشفشان دیگری

*

دیده ی رمز آشنایان از زبان گویاترست

از سخن باشد نگاهم ترجمان دیگری

*

آتشین شعر مرا در سوز دل پیچیده اند

ناله ی جان سوز ما دارد نشان دیگری

*

اشک و آه و شور شعرو ناله ی شبهای من

هرسحر داریم باهم کاروان دیگری

*

درس عشق و درک معنا کار هر بوجهل نیست

این سخن را می گذارم تا زمان دیگری

 


مرگ جوانی

عمرم شهاب وار به رفتن شهاب کرد

چشم مرا زمرگ جوانی پرآب کرد

*****

  ***

دیدم سیاه روزی خود را که شبی عشق

مویم سپید دید و دلم را جواب کرد

*****

  ***

آن روز های شاد جوانی به باد رفت

دست زمان سرای طرب را خراب کرد

*****

  ***

عمرم گذشت و دایه ی مکّار روزگار

افسانه گفت و کودک دل را به خواب کرد


صورتک

به روشنایی سیمای من نگاه کن

به جان دوست دلم چون شبان تاریکست

به موج خنده ی تلخم فروغ شادی نیست

که این نشاط به سر حدّ گریه نزدیکست

*

مبین به ظاهر آرام و شادمانه ی من

که با فریب زشب آفتاب ساخته ام

به خنده ام منِگَر با تو راست می گویم

برای چهره ی گریان نقاب ساخته ام

*

زآفتاب رخ روشنم فریب مخور

سپهر خاطر من ابر و دیده بارانیست

زروح من که کویر است در دو روزه ی عمر

اگر گلی به درآ‌ید گل پشیمانست

*

نگاه من به نگاهت بهار می بارد

ولی ورای دو چشمم هزار پائیزست

به خنده های دروغین من امید مبند

بدان که جام وجودم ز گریه لبریزست

*

سکوت می کُشَدم خنده روی خاموشم

ولی به خلوت من هر نگاه فریادست

به چهره صورتکی شادمانه برزده ام

بدین فریب گمان می بری دلم شادست

*

مرا فریب مده

تو نیز چون منی ای دوست ای همیشه غریب

که با خزان زدگی چهره ات گلستانست

اگر که صورتک از روی خویش برداری

به روشنی پیداست

که فصل عمر تو هم روز و شب زمستان است


مرگ جوانی

عمرم شهاب وار به رفتن شهاب کرد

چشم مرا زمرگ جوانی پرآب کرد

*****

  ***

دیدم سیاه روزی خود را که شبی عشق

مویم سپید دید و دلم را جواب کرد

*****

  ***

آن روز های شاد جوانی به باد رفت

دست زمان سرای طرب را خراب کرد

*****

  ***

عمرم گذشت و دایه ی مکّار روزگار

افسانه گفت و کودک دل را به خواب کرد


با غم دوریت چه کنم ای کاش نیا مده بودی چقدر طولانی است فاصله ی ت

 

93848764219384876421 

 

 

چه شیرین آمدی شوری به دل انداختی رفتی

 نگاهی کردی و کار دلم را ساختی رفتی

سوار اسب ناز از ره رسیدی لیک در یک دم

 

سمند خویش را بادلبری ها تاختی رفتی

 

نشستی ساعتی چون شمع در جمع هوسبازان

 

ولیکن زان میان پروانه را نشناختی رفتی

 

نسوزد خرمن حسنت که با دامن کشیدن ها

 

نمی دانی چه سوزی در دلم انداختی رفتی

 

 

9384876421